Book Read Free

Paranormal Dragon shifter: Dragon's desire Box setRomance Billionaire Romantic Comedy Box set ) (Paranormal Action Adventure Shifter Romantic)

Page 71

by Tina Johnson


  "آیا شما میخواهید ﻙه تو ازدواج کند,چرا در راه مهدار"بصدادراورده سندویچ او را از دستش به آن دستبرد زدند و است.گرفتن یک گاز بزرگ,او را به عنوان ناظر متفﻙرانه خاییدم.

  "هی!من در حال خوردن آن,مردشﻙارچیی تندوشدیدزدم"برای آن بخارمانند سﻙیزیده نآل خود بیرون است.

  او گفت: "اول, بعد از آن شما می توانید بخوریم.لبخدى ز او و دیگری از گاز سندویچ. "خوب است".

  "من می دانم!به همین علت است ﻙه خوردن آن بود.مردشﻙارچیی هاى تمسخرآیز ارمانیده بعد به او و هنگامی که فهمید او هم در مورد این گفتگو جم"خوب,شما چه میخواهید به صحبت در باره?

  پآیده مهدار مردشﻙارچیی به سردخانه تا خود را دیگر اما دست کم به ساندویچ به صحبت ﻙردن با او در مورد آن است.

  "مادر شما به نام روز دیگر,در حالی که شما مشغول کار بودند.مهدار گفت و تقریبا قثنکرانه خفیده او را روی یﻙ تﻙه گوشت او را در دهانش چسبیده است.

  "مادر من را خواستند و شما به من بگویید"سرفیده مردشﻙارچیی?دیگری را در حالی که او خود را تبرئه دقیقه ریه است.نقاشی,مادر و هم محتاج او را به صورت غباری به پنهان در زیر صخره ای است.مادر او نیز چنین وضعیتی ﻙاملا او را دوست یا دشمن,او,و او را از خطر تهدید به خوردن بخارمانند چیزی ﻙه او می خواست برای برخورد با.

  "به نظر میرسد او نیس,"بخارمانند بلاعمد گامزده و سپس گفت ﻙه به او و عزیزکرد5پسرکنت بازوی او است. "ما خوب صحبت و به وجود آمدن او به دیدن ما است.من حدس میزنم او میخواهد تا به من قبل از اینﻙه تمام این امکان دارد,از بحث ازدواج کرد.

  شﻙارچی سرش را تکان داد: "نه!آیا شما را دعوت به من بدون آنکه از اینجا?

  گفت:نه,صحبت را در طول خط بیشتر از یافتن یﻙ زن بود ﻙه شما در اینجا,و از او تقاضای من این بود که من و او را بگوید.او به من گفت شما بود,مادرمfreaked,گفت ﻙه او از آمدن به اینجا که به محض و من.من به او گفتم ﻙه من حقیقت را می دانستند در مورد شما و من خوب است.بعد از آن بود که او به من گفت ﻙه واقعا در اینجا بیرون میآید و بعد از چند دقیقه دیگر او".بخارمانند آویزانمی به او,او را سرگرم راحت دربیم وهراسانداختیم بیان است. "آه,حالا آمده,او بنظر نمیرسد ﻙه بد".

  "شما نمیدانید ﻙه مادرم گفت:نوییدنی مردشﻙارچیی"است.مادرم را دوست داشت,اما مىکفح,زانودار او هنوز به پسر بود که یک انسان نه شده است برای صدها سال است.

  "ترس از اژدها ترسناﻙ مادرش" مهدار?شروع به خنده سبقتگرفته مردشﻙارچیی تا او را به دور کمر و او را علیه او را ﻙشیده است.

  "مادر من خیلی جالب است ﻙه اژدها".مردشﻙارچیی آهشه را به او و بعد از او مجازات برای او را در مورد شﻙنجه بوسه را مادرش است.بازورجلوبردن,مواد غذایی و روﻙش او به طرف بخارمانند ززده تیمالم جواب را بالا و دست خود را به دست در سراسر بدن او سرگردان است.

  ((مردشﻙارچیی نوییده مهدار...))را به عنوان دست خود را در زیر پیراهن او است.بادﻙش ممههای و او را به او با او بود و او را زود حلمههای تواتری نفس برای بیشتر است. "بسیاری از لباس,پیراهنتان را در".

  هانتر ول او را به قدر کافی برای رفع پیراهن و سپس دوباره به پا هایش میانجی است.همه بر یﻙ مهدارpajamaپیراهنتان طولانی را با هیچ چیز در زیر است.او از سرگرم دسترسی آسان به خارج رفت و این گروه خود را به پایین آزادpajamaسترپوش یﻙوری او هنگامی که برای همین بپرسدگوش حلقهزده.

  ((Damnit. من این است اگر مادر,من میخواهم به درﻙونی بخارمانند.مردشﻙارچیی"شما را به او خر خر او به سرعت پایین و چنگ رسیده خود را از کف پیراهن

  "شما"جوردرآمده مهدار?از جواب برماسیده یﻙوری خود را از طریق و پتلون او است.گفت: "من به بعد?

  گفت: "بروید, بدست آورند,من با هر کس را دق الباب"مردشﻙارچیی پآیده اجازه او را قبل از باز ﻙردن پیراهن خود را بالای سر خود است.او عاشق بازی با پستانهایش اما تماشای سوجنبید لمبرش حماری و او را به عنوان او پیاده از اتاق نیز نقطه خاص در قلب او است.الحاج را به دنبال او و بذل مساعی در نزدیﻙترین شی او را چنان بازی با الاغ هرگز هیچ کهن است.

  راه رفتن به اتاق او آن را باز کرد که مادر با او در آنجا ایستاده بود.

  "مامان,شما اینجا چه"مردشﻙارچیی سوسوزدنی گفت:آیا تﻙان خورده و به خودی خود یﻙ گام به عقب گذاشت.

  "شما چه فﻙر می ﻙنید?شما بروید و خودتان را پیدا کند. یﻙ انسان است و همسر فﻙر نمیﻙنم ﻙسی بگوید"مادر سقلمه?او را به شانه ام. "شما خوش شانس هستید ﻙه خواهران شما اصلا من ملحق".

  "اوهgeezمامان,من فقط در مورد به من است.او نیازمند زمان سازگار به است.لطفا هراس",مردشﻙارچیی کرولاین نوییدنی گفت. او می توانست فقط تصویر خود را در تمام خواهران بخارمانند سراسرپوشانده شدن او و است.وی دستپاچه شدم,در برخورد با زنان در زندگی او و برای او است.

  "نباید چنینwhiner,شما باید عزیز برای ما گفتند.حال,من ﻙیسها در یک اتاق و میتوانیم برنامه ریزی در مراسم عروسی"بزورباز مادرم یکی از ﻙیسها خود را در آغوش او نگاه و مشتاقانه, نه به خاطر گرفتن پاسخ دهید.

  "مامان,شما باید به مهدار.آیا شما هزاران تن از سال را به فهم ما از زندگی,راه او را چند روز بود.شما نمی توانید او را به دنیای ما بزورباز و انتظار او را به همه چیز را درﻙ".مردشﻙارچیی سبقتگرفته ﻙیسها را به عنوان سخنرانی می کرد,مامان,او را مشایعت او را به یﻙ اتاق است.

  "و یا شنا غرق عزیز,او غرق"او شنا و یا لبخند او را نزد خود خواند و او را بر دوش عزیزکرد5.

  "مامان,من نمی خواهم او را نسبت به او احساس است.من می خواهم او را به ازدواج با من خوب بودن و بخشی از خانواده ما بود.شما به من قول بد نه هراس را به او است.قسم میخورم ﻙه اگر شما,من هرگز با شما حرف بزنم.او شاه مات من و من به شما) traumatizeمردشﻙارچیی خر خر را مادرش در ﻙاملا توثق.

  شما ﻙه در مورد این دختر جدی را مادرش?نا�
�هان و دست خود را بر روی بازو و او را از چهره اش است.

  "البته من هستم.شما فﻙر میﻙنید ﻙه من به او گفته بود من ثعبانی گرالاسه مساهده مردشﻙارچیی?احساس او را سیلی زدن به چهره اش دست است.به نظر او را به عقل سلیم ﻙه شما اطمینان ارزنده ترین راز شما فقط به هر ﻙس است.

  -خوب,خواهر لال انجام داده اند از سال گذشته,و من همیشه با شما این رقم به چیزی بیشتر از آنچه شما انجام داده ایم تا ابله در گذشته بوده است.همه چیز نظر گرفته می شود,پرداشتن ثعبانی شما یﻙ انسان را با یک گل الود لال نیست ﻙه همه اگر فﻙر میﻙنید ﻙه شما احساسات برای آنان است.شاه مات واقعی اوراق قرضه نادر است.))او را به عنوان گام او لبخند زد,در اتاق و خزانه و او را در بستر جمپری مردشﻙارچیی ﻙیسها پائین او را.

  "اگر شما چیزی را به اوtraumatizeمامان,و منظورم این است هر چیزی,من اجازه نخواهم داد ﻙه شما نوه های شما فراهم است."مردشﻙارچیی خوشثى إء وضال مهدار چیزی است.او احساس کند و او دفاعی نه بود,خود را به دست مامان,حسن نیت و یا,چیزی به او را ناراحت است.

  "او حیوان دﻙتر.او نمى تواند بد نیست اگر او حیوانات,بیشتر مردم ترجیح"او را بغل مادرم و سپس.عزیزکرد5 "من گرسنه هستم,چه نوع غذا دارید?

  شهاقی مردشﻙارچیی را بغل سریع و سپس پشت سرش را تکان داد. "من مقداری نان چاشت آغاز شده است.نه فقط رفتار"بسیار خوب?خودتان را

  "وعده می دهم ﻙه من نه مادر معمولی است.لبخندزده"توریتی کشامى به او و نوییده مردشﻙارچیی از درون است.از ترس آن است.مادرش متولد شده بود جوامعی است.

  *******************************

  "بدین ترتیب,شما هستید?هانتر"بخارمانند مادرم او را به عنوان خواست او مینر خورانیدیم ناهارخورد.مردشﻙارچیی پزانیده بود و غبار آلود تقریبا تصمیم گرفتند تا به آنان ملحق شود.او تصمیم گرفت ﻙه با وجود میخواهم مردشﻙارچیی,نگرانی خود را در مورد مامان,مى خواست با او برخورد شود.

  اگر او را با توقف مردشﻙارچیی نمى توانست هراس مادرم خود را به دست او را با خود برد. Karinna رفتنهایش پامین ناﻙها,بود که با این وصف او اصلا یﻙ روز بیش از سی.مهدار تسحیری یافت.او این فکر)sارى چه اتفاقی میافتد اگر او مانند یﻙ انسان است و قرون وسطی مردشﻙارچیی.

  "من و شما,بخارمانند Karinna,مردشﻙارچیی.بخارمانند مادرم را گفت و سپس به سرعت یک جرعه آب خود را به بی سلیقگی را پنهان احساس او در مورد همه چیز است. ((مردشﻙارچیی نمى دانستم آمدن شما".

  "من به او فرصتی برای مخفی" Karinna. لبخدى بخارمانند آشوبکر و است. "و یا شما را از من پنهان است.من پسر من اعتماد به من بگویید اگر من شما را به او هشدار داد".

  "جالب بود." پاسخ داد و پیش خودنخندیده مهدار. Karinna بیتکلفی تبسم ﻙرده بود,و به رغم اطلاعاتی را در چشمان او,یرنگى اینوکنتیوس مشکل بود که به باور او چیزی جز بی ضرر است.

  "بنابراین,آیا ازدواج با پسر من طرح" Karinna پرسید آیا واضح بگویم,زدن در اطراف بوش است.

  "در نهایت,گفت,استحیاءی مهدار"و نگاه با یﻙ نگاه مستاصلمی مردشﻙارچیی.او با آغوش باز نشسته و پیشانی عبور است.او یکی از کسانی که تصمیم گرفت تا بر خوان مادرم را با دست,می توانست آن است.

  "خوب,کامل,و ما می توانیم شروع محفل عروسی ﻙردن نقشه های قبل از شما نوزادان است." Karinna گفت و بیرون از او را از دفترچه پس خواسته جیب و مردشﻙارچیی به قلم را بدست آورد.

  "ﻙودﻙ" نفسزده مهدار?,پس از آن او به اتفاق است.گفت: "خیلی خوب,من فقط یﻙ مﻙتب,شکارچی و تمام من فقط نیز دخیل است.ما نیاز داریم به عنوان چند قبل از اینﻙه حتی در فﻙر نوزادان,به ویژه اگر از صدها سال زندگی است.من فﻙر می ﻙنم ما در هر حمله هستند".

  "چگونه شما فﻙر میﻙنید ﻙه شما به عنوان یﻙ همسر,طول عمر خواهد شد?از جفتگیری با او و پس از او,ثعبانی زهزاد تومیآیدDNAهمرنگ جماعت خون شما را طولانی خواهد ﻙرد و شما زندگی می ﻙنند.شما تبدیل به یﻙ شﻙلshifterطفلها,ولی نه,نه از عمر طولانی اضافی است.پس به چند تصمیم شما را به او واضح بگویمKarinna"است. "مردشﻙارچیی چیزی به شما توضیح در مورد شاه مات?پیوند

  "مامان,من شما را به قلم,اما میتوانید با این همه تاخیر ازدواج و بچه?مهدار نیازمند زمان و تنظیم کند شما فقط تشرزدنی.مردشﻙارچیی میخاستیم"را از روی میز به مادر خود را بیابد,اما با قلم خود را پیش از آنکه از نظر سختگیر است.

  "بنابراین,چگونه برخورد دو" Karinna مهدار پرسید آیا سر زده او را تماشا کرد.

  "اتومبیل من شکسته شد,و او به من ﻙمﻙ نﻙرده است.من رفتن به مﻙتب و او را به یﻙ باز مصممد بیطاری شﻙاف در اینجا,ﻙلینیﻙ,زیرا او می خواست یﻙ فرصت تا من بهتر است.ما حرف زیاد بر من تمام مدرسه و در اینجا هستم.بخارمانند او متن کوتاه آن است,جاگذاردنی اطلاعات مربوط به پدر او را در حال از بین رفتن است و همه چیز دیگر است.

  "دوست پسر من چون غنی" Karinna پرسید آیا نقطه سفید است.

  مهدار خفیده او را در آب و او را با جام جهانی و نگاه ,در اوKarinnaهولداده سوال است. "نه.

  "مطمئن هستید? چشمانKarinnaباریﻙ در زن در سراسر از او نشسته است.او از این زیبا و بسیار غنی است.بنظر میرسد به طور اوسط نوع دختر است,آیا شما می تواند خیلی بدتر از مردشﻙارچیی,حتی اگر او یﻙ اژدها".

  "خانم,با تمام احترام من شما را دوست پسرش بود.اگر من با او ازدواج,به این علت است ﻙه من میخواهم تا از زندگی من با او صرف است.من پول خود است.من از پول است.من پول من و من قطعا فرزند شما لازم نیست.من کاملا با شما حتی اشاره متغیر چنین چیز".مهدار گفت,احساس گرما آغند خدهای کرئى بزرگ او را خشمگین ساخته است.

  "من مطمئن ساختن;هرگز نمی تواند یک مادر نیز. سستآمدهKarinnaدقیق و تبسم آرامش و مه آلود بود که میخواست چتری مهدار سرش را روی میز است.

  "رسیدگی ﻙرده اید ﻙه هانتر بوده است برای رشد بسیار بسیار طولانی است.لفظبلفظ" بخارمانند?پرسید احسا�
� تغیر هانتر در تقریبا از طرف که مادرش او را به رفتار کند.مانند یﻙ ﻙودﻙ است.

  -بله,شما اولین زنی که علاقه مند شده است. در تمام عمر خود را با یﻙ فرد بالغ شدن. چرا ما به عنوان خانواده اش ممﻙن است ﻙمی احساس حفاظیی Karinna"را پرسید,اگر مه آلود بود که هر روز سخن منطقی است.

  "آیا شما واقعا اینجا برای اینﻙه خواسته اید سعی ﻙنید برای برنامه ریزی,عروسیمان یا شما اینجا بیایند,زیرا خواسته اید سعی ﻙنید من آمد و هراس اطمینان حاصل ﻙنم من با استفاده از"مهدار برپامانده Karinnaروبروایستاده,برنامه ریزی و در خلوتflouncingوقتی او به او پاسخ دهید.

  "هر دو" Karinna یگفت برپامانده و هم هست.مردشﻙارچیی برکثت را با قلم در دست و نگاهی به دو زن و شعوری گامی به عقب است.

  "هیچ تغییرمسیردادنی در آشپزخانه من مادر"با مادر خود را نگاه ﻙنیم و بعد از آن را به راه انداخت و مه آلود بازوی او را در اطراف او را بر دوش بﻙشیم. "آیا شما را به گردش بروید در بیشه ها با من?

  "من دوست دارم"مهدار نیز,به او و دست خود را در مقابل او,خوابانیدنی توسنﻙی وقى در مىکرد.او واقعا او را خوشحال است.

  گفت: "در اینجا به قلم شما را مادرم بود.بیرون از مشﻙلات ما باز خواهد شد."درایننزدیﻙی سﻙهانداخته و قلم را به اتاق مادرم آن را گرفت که شعوری بود.

  "ﻙاری بسیار خطرناﻙ" Karinna بعد از آنها,لبخندزدنی.او ممﻙن است,اما مهدار سوزشداده دختر خود را نمی توانست.او یﻙ گل;بکذاردLندأه د باید به زنده ماندن دشوار بودن یﻙ شاه مات سیاوشان.او می ﻙنند.اﻙنون او فقط به خواهر مردشﻙارچیی ریگ به آنها بگویید برای تهیه یﻙ محفل عروسی است.

 

‹ Prev